در دنیای واقعی ما یک بُعد بیشتر نداریم. اما در دنیای داستان‌ها چگونه‌اند؟ اغلب می‌شنویم که شخصیت‌های چند بُعدی بهتر نوشته شده‌اند. اما معنای دقیقش را نمی‌دانیم و گاهی برای‌مان مبهم است. پس یک شخصیت چندوجی چیست؟ آیا می‌توان تشخیص داد که کاراکتری چندبُعدی است؟ و بهتر از بقیه هم نوشته می‌شوند؟
در این مقاله ویژگی‌های یک کاراکتر چندوجهی را تعریف می‌کنیم و با هم مثال‌اهای متعددی را می‌خوانیم.

تعریف کاراکتر چندبُعدی

کاراکترهای چند بُعدی چیست و چطور یک کارکتر چند بُعدی بسازیم؟

وقتی درباره کاراکتر های سه بُعدی حرف می زنیم دقیقاً منظورمان چیست؟ اصلا یک “بُعد” چیست؟ خیلی از نویسنده ها از ایده نوشتن یک کاراکتر تک بُعدی خسته کننده وحشت دارند. اما وقتی از آن ها سوال می‌شود که این کاراکترها دقیقا چه هستند، برای ارائه یک جواب واضح تقلا می کنند. دلیل مشکل این است که فقط یک جواب مشخص برای این سوال وجود ندارد. هرکس تعریف متفاوتی از بُعد های یک شخصیت دارد و بیشتر این تعریف ها نیز غلط در نظر گرفته نمی شوند.

براساس گفته‌های رابرت مک کی: بُعدهای شخصیتی تنها محدود به سه عدد نیستند و هر کاراکتر می تواند هر تعداد که نویسنده می‌خواهد بُعد های متفاوت داشته باشد. او در طی مصاحبه‌ای گفت: «وقتی که من «تونی سوپرانو» را بررسی کردم دریافتم که او 12 بُعد شخصیتی دارد. «والتر» وایت حدودا 16 تا 18 بعد دارد. او احتمالا پیچیده‌ترین کاراکتری است که تا به حال برای یک رسانه نوشته شده است.»
اما چرا؟ اودر کتابش «داستان» توضیح می دهد که «بُعد» لزوما یک تناقض در شخصیت فرد است، یک جنبه که او را به سوی  عملی هدایت می کند و سمتی دیگر که او را به عملی متفاوت فرامی خواند. این مسئله برای یک شخصیت غیر معمول نیست که چند چیز را همزمان بخواهند. خود ما نیز این کار را در زندگی واقعی انجام می دهیم. «من رژیم می‌گیرم، چون می‌خواهم هیکل بهتری داشته باشم»
این یک جنبه از کاراکتر است که او را به سوی یک هدف مشخص پیش می‌برد. اما آیا چنین کاراکتری جالب خواهد بود؟ آیا شما داستان دختری را که با موفقیت بدون مواجه شدن با هیچ مشکلی رژیم بگیرد را دنبال خواهید کرد؟ من که همچین کاری نمی کنم!
 حال بیایید یک تضاد اضافه کنیم:«من رژیم گرفتم؛ چون می خواهم هیکل بهتری داشته باشم.»
اما من همچنین می‌خواهم غذا بخورم؛ چون غذا خوردن به من آرامش می‌دهد. این تناقض، کشمکش ایجاد می‌کند. داستان این دختر دیگر یک ماجرای امن و راحت نخواهد بود. بلکه مثل یک تِرن هوایی می‌شود. او گاهی موفق می‌شود و گاهی اوقات شکست می‌خورد و شما هیچ وقت نمی‌دانید که آیا او در آخر به هدفش خواهد رسید یا نه.

 پس این فرمول را خواهیم داشت: یک مشخصه خاص+ یک مشخصه متناقض= یک بعد شخصیتی 📚

بررسی یک فیلم

حال بیایید به بررسی بعد های شخصیتی کاراکتر اصلی فیلم “موانا” از دیزنی بپردازیم.

بُعد شخصیتی اول: دختر رییس قبیله و فردی مشتاق سفر است. این تناقض از همان ابتدا در آهنگ “How far I’ll go” بیان می شود. او به عنوان دختر رییس وظیفه دارد تا در دهکده بماند و از مردمش مراقبت کند. اما او همچنین می خواهد رویاهایش را دنبال کند، جزیره را ترک کند و به اکتشاف دنیا بپردازد.

او می‌خواهد باعث افتخار پدرش و یک عضو با ارزش از جامعه‌اش باشد. این اشتیاق را با گذاشتن یک سنگ بالای بقیه سنگ های اجدادش بیان می‌کند. اما از طرف دیگر اشتیاق او به اقیانوس نیز با اولین تلاش ناموفق او برای ترک جزیره نشان داده می‌شود.🏝

در آخر پرده اول فیلم این دو بخش متناقض راهی برای یکی شدن می‌یابند و او جزیره را ترک می‌کند. اما نه برای دلایل خودخواهانه. بلکه چون این تنها راه کمک به مردمش است.🛶

بُعد شخصیتی دوم؛ یک ماجراجو و یک مبتدی:

تحسین زیاد او برای اجدادش و روحیه ماجراجویش قابل تقدیر است. اما از آن جایی که او تا به حال جزیره را ترک نکرده، مهارت های کافی برای قایق‌رانی را ندارد. ما این بی‌تجربگی را در دست و پاچلفتی بودنش می‌بینیم و عزمش را در سرسختی‌اش که می‌خواهد به تنهایی موفق شود. در پایان پرده دوم او در می یابد که راه حل این مشکلش کمک خواستن از «مائویی» است و کنجکاوی و شجاعتش با مهارت های ضروری برای قایق رانی تطبیق می‌یابند.

بُعد شخصیتی سوم؛ دختر کم اعتماد به نفس و ناجی:

در ابتدای پرده سوم او در بدترین موقعیت در سفرش قرار دارد. وسط دریا، تنها و گیج شده است. مووانا باید با عمیق‌ترین ترسش رو به رو شود :« به اندازه کافی خوب نبودن.» کمبود اعتماد به نفسش با شک کردن به انتخاب اقیانوس برای انتخاب او نشان داده می‌شود و وقتی اعتماد به نفس پیدا می‌کند که تصوری از مادربزگش به او اطمینان می بخشد. در زمان روبه‌رویی‌اش با «تفیتی» باز این درگیری را مشاهده می‌کنیم: او به زمین سوخته شده وسط اقیانوس نگاه می‌کند و بر می‌گردد و با اعتماد به نفس به سمت دشمنش می‌رود. او مطمئن است که اعتماد کردن به او تصمیم درستی بوده است. در پایان صحنه‌ای نشان داده می‌شود که در تایید حرف مک کی است.

سنگ ها و گدازه‌ها به زمینی سبز و حاصل‌خیز تبدیل می‌شوند و تفیتی یک کاراکتر کامل با دو سوی متناقض است.

همدردی شخصیت

وقتی درباره ی یک کاراکتر داستانی حرف می‌زنیم به این مسئله می‌رسیم که ضعف‌ها و نقص‌های آن شخصیت دوست داشتن او را غیر ممکن می‌کند؛ اما این درست نیست. ضعف‌های یک کاراکتر دقیقا همان چیزی است که او را به چشم مردم، خاص جلوه می‌دهد.

ضعف‌ها همان چیزی هستند که باعث می‌شوند تا مخاطب با شخصیت همدردی کرده و او را درک کند.

نیاز یک شخصیت

نیاز شخصیت همان چیزی است که کاراکتر کم دارد. چیزی که اگر فراهم شود، او را خوشحال می‌کند. گاهی شخصیت از آن باخبر نیست؛ اما مخاطبان معمولا آن را می‌دانند. در طی یک داستان شخصیت اصلی آن قدر مشغول رسیدن به هدفش است که اکثر اوقات هدف را با خوشبختی اشتباه می‌گیرد و تمام تلاش خود را فقط برای رسیدن به آن صرف می کند.
به عنوان مثال : مردی می‌خواهد ثروتمند شود، چون فکر می‌کند اگر پول به دست بیاورد همه او را دوست خواهند داشت. «ثروت» هدفش است و «عشق» نیازش. این کاراکتر ثروت را با عشق اشتباه گرفته است، پس او همه داستان خود را صرف رسیدن به هدفش می‌کند و به نیازش توجه نمی‌کند.
نیاز چیزی نیست که کاراکتر قدرت دست‌یابی به آن را نداشته باشد. مثلا در داستان هایی که پایان خوش دارند، کاراکتر خوشبختی‌اش را پیدا می‌کند و به نیازش می‌رسد.
می‌پرسید چگونه؟با غلبه کردن بر ضعف هایش.

ضعف یک کاراکتر

ضعف یک کاراکتر باید روان‌شناختی باشد. هر چند که ممکن است ناتوانی‌های جسمی داشته باشد؛ اما برای‌این‌که این مورد ضعف در نظر گرفته شود، باید از نظر احساسی بر او تاثیر بگذارد.
به عنوان مثال: تیریون لنیستر در بازی تخت و تاج دارای شرایطی به نام «دورفیسم » است.
این مسئله به طور غیرقابل انکاری روی توانای های فیزیکی او تاثیر می گذارد، اما همچنین او را از نظر روحی نیز آزار می‌دهد و شرایطتش باعث شده تا پدرش از او منتفر باشد.
ضعف‌های شخصیتی دو نوع‌اند:
1.ضعف های روانشناختی: این نقص‌ها فقط بر خود کاراکتر تاثیر می‌گذارد. این ضعف‌ها می‌تواند ناشی از یک حادثه ناگوار باشد که هنوز هم بر شخصیت فرد و تصمیمات او تاثیر می‌گذارد. به عنوان مثال: تیریون زمانی بلاخره احساس آزادی می‌کند که جو مسوم خاندان لنیستر را ترک می‌کند. او در می‌یابد این مسئله‌ای بوده که باعث زجرش شده؛ نه دورفیسم. بلکه روشی است که پدرش و خواهر و برادرش با او رفتار می‌کردند.
ضعف های اخلاقی: این نقص‌های خاص نه تنها بر قهرمان داستان، بلکه بر همه افراد دور و برش نیز تاثیر می‌گذارد. این ضعف ها در روشی که او با دیگران رفتار می کند، تاثیر می‌گذارد. مثلا: خیلی مهربان، خیلی مغرور و …
و این گونه، اعمال خودش او را از خوشحال بودن دور نگه می‌دارد.
حال بیایید شخصیت اصلی فیلم“Wreck it Ralph” دیزنی را بررسی کنیم که هر دو این ضعف ها را در خود دارد. در ابتدا رالف کاراکتری است با خواسته‌ای که همه ما آن را به خوبی درک می کنیم: مورد قبول و احترام قرار گرفتن.
او احساس تنهایی می‌کند و بقیه افراد، در بازی تحقیرش می‌کنند. پس او بازی خودش را ترک می‌کند و به‌دنبال ماموریتی برای برنده شدن یک مدال می‌رود.
او فکر می‌کند که آن مدال می‌تواند ارزشش را ثابت کند و احترامی که مشتاقش است، نصبیش کند.
هدف: گرفتن یک مدال. چیزی که رالف نمی‌فهمد این است که یک مدال نظر بقیه را عوض نمی‌کند، بلکه فقط باعث می شود او بیشتر «بد» به نظر برسد؛ چون او به‌جای به‌دست‌آوردن مدال، آن را می‌دزدد. تمام چیزی که او برای خوشحال بودن نیاز دارد این است که به دیگران نشان دهد که وجودش تا چه حد برای بازی‌اش مهم است و بدون یک شخصیت بدجنس بازی به هیچ وجه جالب نمی‌شود.
به همین دلیل شغل یک «شخصیت بد » مثل او نیز سزاوار احترام است.
نیاز: اعتماد به خودش و نقشش. رالف رنجش را به‌وسیله خشم و رفتارهای بدون فکرش بروز می‌دهد. او بازی‌اش را تا قبل از شب ترک نمی‌کند. او بعد از شنیدن در مورد مدال تصمیمی ناگهانی می‌گیرد تا بلافاصله بازی‌اش را ترک کند، حتی با این که می‌داند این کار ممکن است باعث دردسر شود. در یکی از بازی‌ها وحشت می‌کند، بازی را برای بازیکن اسپویل می‌کند و در حین دزدیدن مدال اتفاقی باعث می‌شود یک عالمه تخم حشره بشکنند. ناتوانی او در فکر کردن قبل از انجام اعمالش دائما او را در معرض خطر قرار می‌دهد.
ضعف روانشناختی: گستاخی اشتیاق رالف به مورد احترام قرار گرفتن قابل درک است؛ اما این به خودخواهی تبدیل می‌شود. زمانی که فراموش می‌کند در برابر کاراکترهای دیگر در بازی‌اش نیز مسئولیتی دارد. اگر بمیرد یا اتفاقی بیفتد برای مدتی طولانی از بازی خودش دور بماند، کاراکتر های دیگر نیزبه سرنوشت بدی دچار خواهند شد.
ضعف اخلاقی: خودخواهی طی ماجراجویی او با ونه لوپی آشنا می‌شود. یک ایراد که در بازی خودش هیچ جایگاهی ندارد و نمی تواند فرار کند. با وجودی که او شرایطی بدتر از رالف دارد، روحیه‌اش را از دست نداده است. او مصمم است با احترام دیگر کاراکتر ها را به دست آورد و همچنین برعکس رالف هیچ اهمیتی به یک تکه فلز بی‌معنی نمی‌دهد. او در واقع نیاز اعتماد به نفس رالف را مجسم می‌کند.
از طرف دیگر  «کندی کینگ» نقص کشنده رالف است: این ایده که او می‌تواند با ایجاد ویرانی در هم‌بازی به چیزی که می‌خواهد برسد. داستان به رالف کمک می‌کند که ضعف‌هایش را دریابد و بر آن ها غلبه کند. 

سخن پایانی

در این مقاله سعی کردم  روش‌هایی را برای‌تان یادآوری کنم تا بتوانید با به‌کارگیری‌شان شخصیت‌های چندوجهی یا چندبعدی بسازید و با مثال‌هایی از فیلم‌ها این روش‌ها را نشان دادم. ابتدا تعریفی از این نوع کاراکتر به شما ارائه دادم و در ادامه با انواع بُعد یک کاراکتر آشنا شدیم و یاد گرفتیم با اضافه کردن بُعدهای مختلف شخصیت‌های جذاب‌تر و باورپذیر خلق کنیم.

انواع ضعف‌های شخصیت را شناختیم که شامل ضعف‌های روان‌شناختی و اخلاقی می‌شد. نیازها و همدردی شخصیت را بیشتر درک کردیم و سعی کردم با مثال‌هایی برای‌تان توضیح دهم تا  بتوانید آن را بهتر درک کنید و در داستان‌‎‌های‌تان به کار بگیرید.

توصیه من به شما دوست خوبم: هیچ‌وقت دست از تلاش برندار و امیدوارم پرنویسا باشید.

سری هم به اینها بزن.....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *