تازه نوشته ام داغ بخوانید

چگونه غم را کمرنگ کنم

وقتی غم به سراغم می‌آید، از موضوعی ناراحت می‌شوم و آن در ذهنم می‌چرخد. اول: سرم داغ می‌شود، سرم نبض می‌زند و تیر می‌کشد. در پیشانیم، رگی تند می‌زند.

عهدی که در ذهنت داری، به آن پایبند باش

از کنارِ چشمانت، نوری می‌گذرد.چشمانت را باز می‌کنی،پتویت را کنار می‌زنی. دستانت را بررویِ زمین تکیه می‌دهی و بلند می‌شوی. چند قدمِ آهسته برمی‌داری. دستت را به سویِ تلفنِ

کلمه‌ای که از خجالت سرخ شده بود

حالا که انگشتانم صفحه کلیدهای سیاهِ حروف را لمس می‌کند . صدای تیک‌تیک‌شان را در گشوم می‌شنوم که آنها بر مغزم سرک می‌کشند، گویی دستی می‌خواهد این کلمات را

جادویِ جمجمه‌ی کاغذی

گاهی اوقات که می‌خواهی بنویسی نمی‌دانی از کجا شروع کنی و از چه بنویسی. و تصور میکنی که ایده‌ای در ذهنت نمی‌چرخد. اما نباید بر خود سخت بگیری. از

چگونه غم را کمرنگ کنم

وقتی غم به سراغم می‌آید، از موضوعی ناراحت می‌شوم و آن در ذهنم می‌چرخد. اول: سرم داغ می‌شود، سرم نبض می‌زند و تیر می‌کشد. در

ادامه مطلب »

جادویِ جمجمه‌ی کاغذی

گاهی اوقات که می‌خواهی بنویسی نمی‌دانی از کجا شروع کنی و از چه بنویسی. و تصور میکنی که ایده‌ای در ذهنت نمی‌چرخد. اما نباید بر

ادامه مطلب »