دوستم می‌گفت:« هرکس خودش بهتر می‌داند رنجی را که دارد تحمل می‌کند، چه‌طور باید با آن کنار بیاید و چه کاری در مقابلش انجام دهد. چون تو از جزئیات لحظه‌هایش، سکوتش و حرف‌هایی که در خلوت با خودش می‌زند، اطلاعی نداری. تو فقط می‌توانی همراهیش کنی. شاید همراهی کردن بتواند فشار غم را کم کند.»

درست می‌گفت؛ گاهی اوقات بعضی از دوستان صمیمی‌ام شاید پیشنهاداتی در رؤیارویی با یک مشکل به من می‌دادند اما همیشه کارساز نبود. هر شخصی با روش مخصوص به خود می‌تواند از شدتش کم کند.

بعضی وقت‌ها، من تصمیم گرفتم آن رنجم را نادیده بگیرم. تصور می‌کردم بهترین راه‌حل همین است اما باز بعد از چند روز روی خودش را با من نشان می‌داد. حتی شاید با شدت بیشتری!

چند هفته پیش درگیر بحرانی شدم. اولش خواستم آن را پنهانش کنم چون نمی‌خواستم رنج بکشم و خودم را ناراحت کنم. وقتی که یک وضعیت دشوار برایم پیش می‌آید، ابتدا حس مرگ به من دست می‌دهد. احساس می‌کنم که نمی‌توانم تحملش کنم. همان لحظه که به آن فکر می‌کنم افکار آزاردهنده دست از سرم برنمی‌دارد و تا دو روز دیگر هم وضعیت به همین منوال پیش می‌رود. فکرهای پریشان دست از سرم برنمی‌دارند و هر لحظه حجم‌شان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.

امروز به دوستم که درگیر یک پریشانی بود، گفتم:« نخواه که به زور حالت رو خوب کنی.»

باید مقدماتِ وجود آن ιιرنج را بچینیم.

باید بپذیرم که وجود دارد.

در این لحظه‌ها، پذیرفتن رنج سخت است. من ابتدا در خود فرو می‌روم. از آدم‌ها دوری می‌کنم. با کسی حرف نمی‌زنم. حتی صدای تلفن همراهم را قطع می‌کنم و جواب تماس‌های تلفنی و پیام‌ها را نمی‌دهم.

یکی از دوستانم که در این لحظات چند هفته پیش با من تماس گرفت جوابش را ندادم و بعد به او پیام دادم:« فعلا حالم خوب نیست و حوصله کمی دارم.»

پیام‌هایش را قبلا دیده بودم، اما در آن لحظه ذهنم درگیرِ افکار مختلف بود و من نمی‌توانستم به آنها جواب دهم.

در این زمان‌ها حتی علاقه و اشتیاقم را هم از دست می‌دهم.

 دوست ندارم با دیگران ارتباط بگیرم و صحبت کنم.

باید به خودم اجازه دهم تا زمانش طی شود. که شاید دو روز طول بکشد.

سپس بعد از این مدت، کاری برای خودم انجام می‌دهم. کتابی می‌خوانم. چیزی می‌نویسم.  آرایش می‌کنم و زیباترین لباسم را از جالباسی برمی‌دارم و به کافه یا بازار، رستوران، کتابخانه یا گلفروشی می‌روم. سعی می‌کنم با بعضی از دوستانم ارتباط بگیرم و صحبت کنم. فیلم مورد علاقه‌ام را می‌بینم. سعی می‌کنم خودم را در کاری غرق کنم.

به مرور زمان ما کم‌کم، در بحران‌ها یاد می‍گیریم چه کاری بهتر است انجام دهیم تا بتوانیم آن را مدیریت یا کنترلش کنیم. درست است که باید رنج را بپذیریم و زمانش باید طی شود، اما نباید زمان زیادی را به ان اختصاص دهیم. در کنار رنجی که می‌کشیم، قدم‌هایی برای حال خوب‌مان برمی‌داریم و باید در پی راه‌حلی باشیم تا ان را مدیریت کنیم.

سری هم به اینها بزن.....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *