آیا آموزش همیشه جواب میدهد
یکی از مشکلاتی که بسیاری از نویسندگان، به ویژه کسانی که در ابتدای مسیر نویسندگی خود قرار دارند، با آن مواجه میشوند، آموزش دیدن زیاد و تلهای است که به نام «تنبلی در نوشتن» شناخته میشود. در حالی که مطالعه و آموزش در هر حوزه ای امری ضروری است، اما گاهی اوقات این آموزش ها می توانند مانعی برای پیشرفت واقعی شوند.
در اینجا به بررسی اینکه چگونه آموزش زیاد میتواند به تنبلی در نوشتن منجر شود، میپردازم:
1. افزایش اطلاعات، نوشتنِ ضعیف:
یکی از دلایلی که آموزش زیاد میتواند به تنبلی در نوشتن منجر شود، این است که هر چقدر اطلاعات بیشتری کسب کنید، تایل شما برای عمل کردن (یعنی نوشتن) کمترمیشود. اغلب نویسندگان جدید به اشتباه فکر میکنند که باید هر تکنیک، ترفند و روش را یاد بگیرند تا “نویسنده خوبی” شوند. اما در عمل، این مقدار از اطلاعات میتواند احساس سردرگمی و فشار ایجاد کند و نویسنده را از شروع نوشتن بازدارد.
این وضعیت برای من حدود یک سال پیش اتفاق افتاد. در تلاطم این بودم که تکنیکهای جدید را کشف کنم. کتابهای آموزشی بسیاری را میخواندم. هر بار هم که قصد داشتم تمرین کنم، آن را به زمان دیگری موکول و امروز و فردا میکردم. از این موضوع هم بسیار خوشحال بودم. چون تصور میکردم اگر در جستجوی آموزش باشم، شخص تواناتری در نوشتن خواهم بود. اما وقتی تصوراتم به هم ریخت که در یک دوره آموزشی به نام « ماجراسازی » شرکت کردم، متوجه شدم آن طور که شایسته است بنویسم. حجم اطلاعات باعث سردرگمی شده بود.
2. ترس از اشتباه و ناتوانی در اقدام:
آموزش های زیاد و متنوع ممکن است باعث ترس از اشتباه شود. هنگامی که تمام مراحل، روشها و اصول نوشتن را مطالعه کنید، ممکن است احساس کنید که اگر چیزی را به درستی انجام دهید، موفق نخواهید شد. این ترس از اشتباه باعث می شود که به جای نوشتن و امتحان کردن، بیشتر به یادگیری ادامه دهید و در نهایت هیچ کار عملی انجام دهید.
وقتی که میخواستم نوشتن را تمرین کنم و برای استادم بفرستم، به این موضوع مدام فکر میکردم: «نکند چیزی که مینویسم اشتباه باشد.» اشتباه ننوشتن برایم تبدیل به یک غول شده بود. با خودم فکر میکردم حالا که من تکنیکهای بسیاری را یاد گرفتهام نباید خطایی داشته باشم.
اما آن کارگاه آموزشی باعث شد من نوشتن را بیشتر تمرین کنم. روالِ آموزش به این صورت بود: ابتدا استاد موضوعی که قصد آموزش میداد، با چند مثال توضیح میداد.
سپس به ما یک ربع یا بیست دقیقه مهلت میداد تا همان لحظه بنویسم و بعد از آن در گروه آنلاینمان بفرستیم. استاد متنهایمان را کلمه به کلمه میخواند و ایراداتمان را با سؤالاتش بیان میکرد و بعد ما آنها را اصلاح میکردیم.
شاید این عمل دو یا سه بار طول می کشید. تا وقتی این کار را ادامه میدادیم تا متن تمیزی را میتوانستیم بنویسیم. در ابتدای مسیرِ تمرینیام نوشتن برایم سخت بود و ایرادهای زیادی داشتم. اما با تمرین و تکرار توانستم بهتر بنویسم.
3. توجه بیش از حد بر روی تئوری ها
گاهی اوقات نویسندگان جدید تمام وقت خود را صرف مطالعه تئوریها و استراتژیهای مختلف نوشتن میکنند، بدون اینکه زمانی را برای تمرین و نوشتن اختصاص دهنند.
در حالی که تئوری ها مفیدند، نوشتن واقعی نیاز به عمل و تجربه دارد. بدون نوشتن و تمرین، این تئوریها نمی توانند به پیشرفت واقعی تبدیل شوند.
آموزش های فراوان وقتم را بابتشان تلف می کرد. تصمیم گرفتم در برنامه روزانهای را تقسیمبندی کنم: قسمتی از آن را به آموزش اختصاص دهم و بخش دیگر را به نوشتن. آن را به «بایدِ روزانه» تبدیل کردم.
تا وقتی که نمینوشتم آموزشها به دردم نمیخوردند و باید روانه آشغالشان میکردم.
4. توقف در مرحله یادگیری:
این وضعیت میتواند به «پدیده یادگیری مداوم» منجر شود. در این حالت، نویسنده از خود راضی میشود که چون در حال یادگیری است، نیاز به نوشتن ندارد.
به عبارت دیگر، فرد خود را در موقعیت قرار میدهد و از انجام اقدام عملی اجتناب میکند. این عدم اقدام عملی میتواند به یک چرخه بیپایان منجر شود، جایی که نویسنده همیشه در حال یادگیری است و هیچ وقت درحال نوشتن نیست.
آموزشهای زیاد مانند یک طوفان سهمگین هستند، اگر ندانی چگونه با طوفان مقابله کنی، در طوفان گرفتار میشوی.
اگر مدام پیگیر آموزشها شوی، تصور میکنی به تمرین نیازی نداری. یادگیریهای بیش از حد مساوی هستند با مرگِ خلاقیت و نوشتن .
5. عدم اعتماد به نفس:
یکی از نتایج جانبی آموزش زیاد، کاهش اعتماد به نفس است. وقتی یک نویسنده مدام در حال یادگیری است، ممکن است همیشه خود را آماده نبیند و احساس کند که برای نوشتن به اندازه کافی آماده نیست. این نوع شک و تردید در تواناییهای خود میتواند نویسنده را به سمت بیعملی سوق دهد.
آموزش های زیاد، اعتماد به نفسم را به پایین ترین حدممکن رسانده بود. نمیتوانم برای نوشتن آماده شوم. به خودم شک وتردیدهای مداوم داشتم. از این وحشت داشتم قلم و کاغذ را در دستم بگیرم و بنویسم. وقتی که میخواستم نوشتن را شروع کنم، نوشتن را با آموزشهایم مقایسه میکردم. سردرگم بودم برای نوشتن یک توصیف، صحنه یا اتفاق در داستان که کدام را استفاده کنم. گاهی اوقات صفحه لپتاپم را باز میکردم؛ اما سردرگمیها و کمبود اعتمادبه نفسم باعث میشد آن را خاموش کنم و ببندم.
حالا به نظرتان چگونه می توانم از این دام خارج شویم؟
1.عمل کردن را اولویت قرار دهید: یادگیری را باید با عمل ترکیب کنید. هیچ آموزشی نمیتواند جای نوشتن را بگیرد. به جای تمرکز بر یادگیری بیپایان، ابتدا شروع کنید، حتی اگر نوشتههای شما کامل نباشند.
۲.پذیرفتن اشتباهات: هیچ نویسندهای بدون اشتباه پیشرفت نمیکند. مهم است که اجازه دهید اشتباهات به بخشی از فرآیند یادگیری تبدیل شود و از آن درس بگیرید.
۳.تمرین مداوم: نوشتن مانند هر مهارت دیگری نیاز به تمرین دارد. اگر بیش از حد به خود فشار میآورید که همیشه «نوشته عالی» تولید کنید، احتمالاً هیچ وقت چیزی نخواهید نوشت.
۴.تعیین اهداف عملی: به جای جستجوی برای روشهای جدید نوشتن، هدف خود را به نوشتن روزانه یا هفتگی تبدیل کنید. نوشتن منظم شما را به تدریج به مهارت بیشتری میرساند.
سخن پایانی:
آموزش دیدن در نویسندگی امری ضروری است، اما اگر بیش از حد در دام آن گیر کنید، میتواند به تنبلی در نوشتن و عدم اقدام واقعی منجر شود.
در نهایت، تنها چیزی که شما را به یک نویسنده بهتر تبدیل میکند، نوشتن است. پس به جای اینکه همیشه منتظر “آموزش کامل” باشید، قلم خود را بردارید و شروع کنید.