سه نقطه میگذارم
در میان انحنای دوست داشتن هایم
چشمان مرواریدی ات, و عطش دوست داشتنت
را در ذهنم زیر و رو میکنم
واژه ها در آغوش یکدیگر, میدرخشند
مرا گریزی نیست.
آخرین دیداری را به یاد می آورم
که تو مرا به حال خود واداشتی
و من در عطش بودنت در خود سوختم.
اما حال
اینجا
همینجا
درپیراهن حریر با گلهای معطر یاس در چشمانت غرق میشوم.
آخرین دیدگاهها